جواب معرکه
نوع نثر : ساده و روان
از کتاب تذکره الاولیای عطّار نیشابوری
نقل است آن شب که رابعه ، ( رابعه عدویّه از زنان عارف ، پرهیزگار و بزرگ قرن دوم هجری ) ، در وجود آمد ، در خانهی پدرش ، چندان جامه نبود که او را در آن بپیچند و چراغ نبود.
معنی :
گفتهاند شبی که رابعه ( رابعهی عدویّه از زنان خداشناس ، پارسا و بزرگ قرن دوم هجری ) به دنیا آمد ، در خانهی پدر او ، آن مقدار لباس نبود که رابعه را در آن قرار دهند و چراغی هم در خانه وجود نداشت.
لغت :
نقل الست : گفتهاند / رابعه : در لغت به معنی چهارم ( در این جا اسم زن عارف مشهور قرن دوم هجری است .) / عارف : خداشناس / پرهیزگار : پارسا / د وجود آمد : به دنیا آمد/ چندان : آن اندازه / جامه : لباس
نکته دستوری :
واژه های « خانه » و « جامه » ساده هستند. / نبود ( = وجود نداشت ) : فعل غیر اسنادی ( در گذشته به فعل غیر اسنادی ، فعل « خاص » میگفتند.)
پدر او را سه دختر بود. رابعه چهارم بود. از آن ، رابعه گویند ، پس عیال با او گفت : « به فلان همسایه رو و چراغی روغن بخواه ».
معنی :
پدر او سه دختر داشت و رابعه ، چهارمین دختر بود. به این علّت ، به او رابعه میگویند ؛ همسرش به او گفت : « به خانهی فلان همسایه برو » و روغن به اندازه یک چراغ بگیر.
لغت :
نقل الست : گفتهاند / رابعه : در لغت به معنی چهارم ( در این جا اسم زن عارف مشهور قرن دوم هجری است .) / عارف : خداشناس / پرهیزگار : پارسا / د وجود آمد : به دنیا آمد/ چندان : آن اندازه / جامه : لباس
نکته دستوری :
واژه های « خانه » و « جامه » ساده هستند. / نبود ( = وجود نداشت ) : فعل غیر اسنادی ( در گذشته به فعل غیر اسنادی ، فعل « خاص » میگفتند.)
پدر او را سه دختر بود. رابعه چهارم بود. از آن ، رابعه گویند ، پس عیال با او گفت : « به فلان همسایه رو و چراغی روغن بخواه ».
معنی :
پدر او سه دختر داشت و رابعه ، چهارمین دختر بود. به این علّت ، به او رابعه میگویند ؛ همسرش به او گفت : « به خانهی فلان همسایه برو » و روغن به اندازه یک چراغ بگیر.
لغت :
آز آن : به این علّت / عیال : همسر ، خانواده / فلان : اشاره به یک شخص یا یک چیز نامعلوم و مبهم.
نکته دستوری :
« را » در پدر او را ، مفهوم مالکیّت میدهد و در فعل تغییر معنی ایجاد میکند. در این جمله ، فعل « بود » به « داشت » تبدیل میشود : پدر او سه دختر داشت.
پدر رابعه عهد کرده بود که از مخلوق هیچ نخواهد . برخاست و به در خانهی آن همسایه ، رفت و باز آمد و گفت : « خفتهاند ». پس دل تنگ ، بخفت و پیغمبر[را] علیهالسلام ، به خواب دید. گفت : « غمگین مباش ، که این دختر ، سیّده ای است که هفتاد هزار [از] امّت من در شفاعت او خواهند بود».
معنی :
پدر رابعه ، با خود عهد کرده بود که از انسانها ، چیزی نخواهد بلند شد و به خانهی آن همسایه رفت و برگشت و گفت : خوابیدهاند . بنابراین ناراحت شد و خوابید و پیغمبر را که درود و رحمت خدا بر او باد ف خواب دید. گفت : «ناراحت نباش ، زیرا این دختر ( رابعه ) ، بزرگیات که هفتاد هزار نفر از امّت من با میانجی گری و خواهش او ، مورد عفو الهی قرار خواهند گرفت. ( گناهان هفتاد هزار امّت من به خاطر در خواست و خواهش رابعه از بین میرود.)
لغت :
عهد : پیمان / مخلوق : بندگان خدا ، آفریده / دل تنگ : ناراحت / بخفت : خوابید / علیهالسلام : درود و رحمت خدا بر او باد / سیّده : سرور ، بزرگ / امّت : پیروان یک دین و پیغمبر / شفاعت : خواهش گری
نکته دستوری :
عهد کرده بود